زندهیاد «مهدی آذریزدی» متولد ۲۷ اسفند ماه سال ۱۳۰۰، نویسندهی کودک و نوجوان اهل محله خرمشاه یزد بود که تنها لذت زندگیاش، کتاب خواندن بود.
وی نخستین نویسندهای است که در ایران به فکر نوشتن داستان برای کودکان و نوجوانان افتاد و به همین دلیل نیز از او به عنوان «پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران» یاد میکنند.
همچنین به خاطر آثار ارزشمندش در زمینهی کتاب کودک، روز درگذشت او در هیجدهم تیرماه را به نام «روز ملی ادبیات کودک و نوجوان» در تقویم کشورمان نامگذاری کردهاند.
نگاه آذر یزدی به ادبیات اخلاقی و تربیتی
“فاطمه قانع» دکترای زبان و ادبیات فارسی در مورد روزهای آشناییاش با آذر، میگوید: در سیر تاریخی داستان کوتاه ایران، خیلی از نویسندگان شاخصتر آمدهاند اما همیشه اولینها مطرح میشوند چون جسارت برداشتن قدم اول را دارند.
وی اضافه میکند: نگاه استاد «مهدی آذر یزدی» به ادبیات خیلی اخلاقی و تحت تایید نگاه تربیتی ادبیات کهن است از جنبهای دیگر میتوان به روان بودن و صادقانه بودن قلم ایشان پی برد، حتی جاهایی که پند و اندرز میدهد به طور ساده، بیشیله و پیله ،طناز و تاثیرگذار است که به دل مینشیند.
قانع خاطرنشان میکند: استاد مهدی آذر یزدی با بازنویسی از آثار کهن ادبیات کهن مثل شاهنامه، کلیله و دمنه، مثنوی معنوی و گلستان سعدی در جهت زنده نگه داشتن این آثار با تلاش و پشتکار و مطالعه مستمر قدم برداشت.
خلق قصههایی برای خوب بودن و خوب ماندن بچهها
«محمد رضا آخوندی» معاون فرهنگی کانون پرورش فکری یزد نیز در مورد پدر ادبیات کودک اظهار میکند: او برای خوب ماندن و خوب بودن بچههای این سرزمین با خلق «قصههای خوب برای بچههای خوب» کاری کارستان کرد و بی تردید مجموعه «قصههای خوب برای بچههای خوب» آذر را باید جزء پرخوانندهترین کتابها دانست که نیازهای تربیتی و معرفتی چندین نسل را پاسخ داده است و این نشانه برکت کار آذر است که ریشه در دردمندی، سادگی و اخلاص او داشت.
وی ادامه میدهد: از دیگر آثار او می توان به «قصههای تازه از کتاب های کهن»، «مجموعه قصههای ساده»، «گربه ناقلا»، «گربه تنبل»، «مثنوی برای بچهها» و «تصحیح مثنوی مولوی برای بزرگسالان» اشاره کرد.
بینیازی و بخشندگی از خصلتهای بارز پیر قصهگو
«علی گرجی» مجسمهساز و استاد دانشگاه که هنر دستش را میتوان در گوشه به گوشه شهر میراث جهانی یزد مشاهده کرد هم میگوید: یکی از خصلتهای آذر بینیازی او بود؛ زمانی که مسئولان، نویسندگان و فعالان فرهنگی به دیدارش میرفتند، اگر هدیهای برای او میبردند، اصلاً از آن هدیه استفاده نمیکرد و آن هدیه را به دیگران اهدا میکرد.
وی بیان میکند: زمانی که استاندار وقت یزد، خانهای را به او هدیه داد نیز آن را به بچهها بخشید که الان مرکز کانون پررش فکری کودکان استان است.
گرجی در ادامه آذر را یک اسطوره بینظیر از این جهت که در بزرگسالی، خودش با سواد شد، کتاب خواند و نویسنده شد، میداند و عنوان میکند: بنابراین باید مجسمهای میساختم که شخصیت آذر، نویسنده بودنش، برای بچهها نوشتنش و اهل کتاب بودنش را به تصویر میکشید.
این مجسمه ساز استان اضافه میکند: به همنی منظور نیز در سال ۱۳۸۴ برای ساخت مجسمه اقدام کردیم؛ آذر را نشسته بر روی یک تنهی درخت طراحی کردیم که کتابی روی دستش باز است و بچههایی که اطرافش نشسته و ایستادهاند و حتی یکی از بچهها در حال نوشتن است و چند نفر دیگر در حال نگاه کردن به آذر و کتاب خواندنش هستند.
لزوم تربیت انسانهایی ادامهدهنده راه آذر
«روح الله زارع» کارشناس هنری کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان که از دیرباز دستی در فیلمسازی دارد و سازنده اولین فیلم کانونی با عنوان «لحظاتی با استاد مهدی آذر یزدی»است، تصریح میکند: آذر کار بزرگی در ادبیات کودک و نوجوان انجام داد؛ نوشتن برای کودک کاری است که هر نویسندهای جرأت انجام آن را ندارد.
وی آذر یزدی را یک شخصیت منحصر به فرد میخواند که کار منحصر به فرد او با شخصیتش ارتباط داشته است.
زارع در ادامه میگوید: با همکاری خوب آذر، فیلم خوبی ساخته شده به طوری که هر بار با دیدن این فیلم انگار جنبهای جدید و متفاوت از شخصیت آذر دیده میشود و به همین دلیل نیز این فیلم بیشتر از فیلمهای دیگری که در مورد آذر ساخته شده است، دیده شد.
این فیلمساز یزدی در پایان نیز پیشنهاد میکند که کانون برای ادای دین خود به این مرد بزرگ، برای پژوهش روی مجموعه کتابهای آذر مخصوصاً کتابهای «قصههای خوب برای بچههای خوب» عزم خود را جزم کند تا آدمهایی تربیت شوند که ادامه دهندهی راه آذر باشند.
یک روایت شنیدنی از مهدی آذریزدی
در سال ۱۳۳۵ در عکاسی یادگار یا بنگاه ترجمه و نشر کتاب کار میکردم و ضمناً کار غلطگیری نمونههای چاپی را هم از انتشارات امیرکبیر گرفته بودم و شبها آن را انجام میدادم. قصهای از انوار سهیلی را در چاپخانه میخواندم که خیلی جالب بود. فکر کردم اگر سادهتر نوشته شود، برای بچهها خیلی مناسب است. جلد اول «قصههای خوب برای بچههای خوب»، خودبهخود از اینجا پیدا شد.»
به گزارش ایسنا، ۱۸ تیرماه ۱۳۸۸، مهدی آذر خرمشاهی معروف به مهدی آذریزدی در ۸۸ سالگی دنیای قصهها را ترک کرد و چند سال بعد از درگذشت او یعنی در سال ۱۳۹۲، شورای عالی انقلاب فرهنگی بنا بر پیشنهاد شورای فرهنگ عمومی، این روز را به عنوان روز ملی ادبیات کودک و نوجوان در کشور اعلام کرد. این روز از سال ۱۳۹۲ در تقویم رسمی کشور ثبت شده است.
آذریزدی، بیست و هفتم اسفند سال ۱۳۰۰ خورشیدی در روستای خرمشاه یزد به دنیا آمد، پدر علی اکبر و مادرش سکینه نام داشت. مادرش بی آنکه نوشتن بداند، قرآن میخواند، پدرش مردی متدین بود که سرمایه چندانی هم نداشت، اما همراه خانواده به حج رفته بود. خانواده آذریزدی از افرادی بودند که به آنها «جدیدیها» میگفتند یعنی کسانی که نیاکانشان تا دو، سه نسل پیش زرتشتی بودند و تازه مسلمان به شمار میآمدند.
مرحوم مهدی آذر یزدی نویسنده معروف داستان های کودکان، روزگار کودکی را در سختی و فقر سپری کرد. اصلاً مدرسه نرفت، تا جایی که در پنجاه سالگی برای نخستین بار، کلاس درس را میبیند، نمیتواند جلوی گریه خود را بگیرد اما با این حال الفبا را از پدر یاد گرفته بود و با کتاب مانوس بود. پدرش با مدرسه رفتن مخالف بود و آرزوی مدرسه رفتن به همراه بچهها با کیف و لباس مدرسه همیشه برای مهدی باقی مانده بود.
آذریزدی با پدرش در یک جوراببافی مشغول کار شد و بعد با کار در یک کتابفروشی وارد دنیای جدیدی شد که همدم تمام تنهایی او بود. وقتی با کتاب آشنا شد، فهمید دنیا از روستای خرمشاه هم بزرگتر است،
در سال ۱۳۲۲ به تهران رفت و مقیم تهران شد، قبل از آنکه به کار نگارش داستان های کودکان بپردازد به مشاغل گوناگون از جمله عکاسی و کتابفروشی پرداخت، و در سال ۷۳ دوباره به یزد بازگشت، به خانه پدری رفت که با آرامش بنشیند و بنویسد.
جرقه اولین کتاب!
او در کتاب «این زندگی من است» درباره تصمیمش برای نوشتن آورده است: «اولین بار که به فکر تدارک کتاب برای کودکان افتادم سال ۱۳۳۵ (یعنی در ۳۵ سالگیام) بود. بعضیها از کودکی شروع به نوشتن میکنند، ولی من تا هجدهسالگی خواندن درست و حسابی را هم بلد نبودم.
در سال ۱۳۳۵ در عکاسی یادگار یا بنگاه ترجمه و نشر کتاب کار میکردم و ضمناً کار غلطگیری نمونههای چاپی را هم از انتشارات امیرکبیر گرفته بودم و شبها آن را انجام میدادم. قصهای از انوار سهیلی را در چاپخانه میخواندم که خیلی جالب بود. فکر کردم اگر سادهتر نوشته شود، برای بچهها خیلی مناسب است. جلد اول «قصههای خوب برای بچههای خوب»، خودبهخود از اینجا پیدا شد.
آن را شبها در حالی مینوشتم که توی یک اتاق ۴×۳ [۱۲]متری زیرشیروانی با یک لامپای نمرۀ دهِ دیوارکوب زندگی میکردم. نگران بودم کتاب خوبی نشود و مرا مسخره کنند. آن را اوّلبار به کتابخانۀ ابن سینا (سر چهارراه مخبرالدوله) دادم. آن را بعد از مدتی پس دادند و رد کردند. گریهکنان آن را پیش آقای جعفری، مدیر انتشارات امیرکبیر، در خیابان ناصرخسرو بردم. ایشان حاضر شد آن را چاپ کند. وقتی یک سال بعد، کتاب از چاپ درآمد، دیگران که اهل مطبوعات و کار کتاب بودند، گفته بودند که خوب است. به همین خاطر آقای جعفری پیوسته جلد دوم آن را مطالبه میکرد. کمکم این کتابها به هشت جلد رسید. البته قرار بود ده جلد بشود، ولی من مجال نوشتن آن را پیدا نکردم.
بیشتر اوقاتم صرف اسبابکشی و تغییر منزل و تغییر شغل و کار شده است. تنهایی هم برای خودش مشکلاتی دارد. باید سبزی بخری، بنشینی پاک کنی، بعد یک جوری آن را بپزی و بخوری و ظرف آن را بشویی، پیراهنت را وصله کنی و اتاقت را جارو کنی و رخت بشویی و از این قبیل کارها … روزها هم اگر برای مردم کار نکنی، خرجی نداری. اگر دست من بود برای خودم یک پدر میلیونر که مدیر کتابخانه هم باشد انتخاب میکردم، ولی اختیار در دست من نبود.
برای کارهایی که در زمینۀ کتاب کردهام جایزۀ یونسکو گرفتم و همینطور جایزۀ سلطنتی کتاب سال. سه تا از کتابهایم را هم شورای کتاب کودک به عنوان کتاب برگزیدۀ سال انتخاب کرد.
آذرییزدی کدام یک از کتابهایش دوست داشت؟
از بیست و سه عنوانی که از من چاپ شده است، چهار تا را به ترتیب اولویت، بیشتر از بقیه دوست میدارم:
۱. شعر قند و عسل که بیشتر بیان درد زندگی است.
۲. بچۀ آدم که جزوۀ چهارم قصههای تازه از کتابهای کهن است.
۳. خاله گوهر که در سال ۱۳۵۴ در شیراز برای کمیتۀ پیکار با بیسوادی نوشتم و همانجا چاپ شد و سرگذشتی صددرصد واقعی است.
۴. گربۀ تنبل که هنوز چاپ نشده است و همین باعث شده که از سال ۱۳۶۵ به بعد دیگر نتوانستهام اثر تازهای را ارائه کنم.»
مهدی آذریزدی در سال ۱۳۴۳ هجری شمسی به سبب نگارش کتاب «قصههای خوب برای بچههای خوب» از سوی سازمان جهانی یونسکو به دریافت جایزه نایل آمد.
بزرگترین لذت زندگی آذریزدی، خواندن کتاب بود و میگفت: «ترسم از این است، عمرم به پایان برسد و حسرت کتابهای نخوانده را با خود به همراه داشته باشم.»
مرحوم آذریزدی در سال ۱۳۷۹ به دلیل نگاشتن داستانهای قرآنی و دینی، خادم قرآن شناخته شد به همین منظور چندین بار از سوی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، بنیاد ریحانه الرسول (س) و برخی از نهادها و سازمانها برای وی مراسم بزرگداشت برگزار شد.
مجموعه قصههای خوب برای بچههای خوب، تاکنون به چندین زبان همچون اسپانیایی، ارمنی، چینی و روسی ترجمه شده و برخی از مجلدات آن حدود ۱۰۰ بار چاپ شدهاند و در سالهایی یکی از ۱۰ کتاب پرامانت در کتابخانههای عمومی بوده است.