یک اتفاقی در جامعه ایرانی در حال رخ دادن است که مشابه اش را نمی توان در آمریکا یا ژاپن مشاهده کرد: در ایران بر خلاف بسیاری کشورها، افرادی هستند که از خارج از جریان اصلی رسانه ای (Mainstream) دارند با مردم حرف می زنند و دست کم بخشی از مردم حرفهای آنها را دنبال می کنند. یعنی جامعه یک بخشی از جریان اندیشه ورزی را “جدی” گرفته.
میتوان نشست و ناامید بود. می توان به آسانی گفت «کار از کار گذشته و هیچ تلاشی فایده ندارد». میتوان با این قبیل جملات خیال خود را راحت کرد. اما افرادی هم هستند که همت و وقت خود را مصروف تولید محتوی/آگاهی در جامعه می کنند و از پای نمی نشینند.
محمد فاضلی بعد از آنکه از دانشگاه بیرون آمد، از پا ننشست و وقت را مصروف تولید محتوی کرد، صد قسمت پادکست محصول آن تلاش است. صد (https://t.me/fazeli_mohammad/۳۳۳۹) قسمت از پادکست های دغدغه ایران منتشر شد. صد قسمت محتوا، گفتوگو، صحبت و هم اندیشی پیرامون مطالب مختلف که ستون فقرات آنها یک چیز است: «دغدغه ایران».
در گروه همکاران سابق برج میلاد شاهد بودم که پادکست ها یک به یک به اشتراک گذاشته می شد و برداشتم این بود که هنوز ضربان نبض جامعه (یا حداقل بخشی از جامعه اهل مطالعه) این است که «آگاهی» را «می نوشد» آگاهی را «نشر» می دهند. آگاهی را دست به دست به دیگران می رساند. در گروه تلگرامی دیگر اوضاع همین بود.
تحلیل فرد به مثابه رسانه:
«فرد به مثابه رسانه» از مختصات ایران ما و امکان ویژه دنیای جدید ماست. بیایید کمی در این مورد تأمل کنیم:
۱- یک اتفاقی در جامعه ایرانی در حال رخ دادن است که مشابه اش را نمی توان در آمریکا یا ژاپن مشاهده کرد: در ایران بر خلاف بسیاری کشورها، افرادی هستند که از خارج از جریان اصلی رسانه ای (Mainstream) دارند با مردم حرف می زنند و دست کم بخشی از مردم حرفهای آنها را دنبال می کنند. یعنی جامعه یک بخشی از جریان اندیشه ورزی را “جدی” گرفته.
دست کم تجربه شخصی من این است که در آمریکا چنین نیست. یعنی نسل جوان آمریکایی برایش افرادی مانند دکتر سروش یا دکتر رنانی یا دکتر غنی نژاد وجود خارجی ندارد. اگر مثلاً فرید زکریایی هست به واسطه شبکه سی.ان.ان است و متقابلاً چهره های فاکس نیوزی در سمت دیگر. یعنی افراد مرجع به واسطه رسانه های اصلی مرجع شناخته می شوند.
در شرق آسیا هم که این وضع بدتر است. در ژاپن یا چین اساساً جریانی از روشنفکری وجود ندارد که بخواهد گفتگوهای دامنه دار، پیوسته و جدی با مردمان (یا لااقل بخشی از مردم) وجود داشته باشد. به عبارت دیگر ما در ایران افرادی داریم که محتوا تولید می کنند، مرجعیت دارند اما در رسانه های رسمی نیستند و مردم آن ها را در پستوی انبوهی از پیام های رد و بدل شده در شبکه های اجتماعی می جویند و می یابند.
۲- نگاهی به گردش کمی محتوا از «رسانه های تک نفره» در میان ایرانیان باعث امیدواری است. عملاً کمیت گردش یادداشتها نشان از جدی گرفته شدن محتوی توسط بخشی از جامعه است. مثلاً مطلب جلاسان گردگو یا افسانه پیل و پراید در زمان نشر خود تقریباً در بسیاری کانالها و گروهها بازنشر شد. اغراق نیست که گفته شود آن یادداشت ها میلیونها بار دیده شد.
۳- عدم وجود چنین چیزی در فضای رسانه و شبکه های اجتماعی آمریکا و ژاپن یک واقعیت است. یعنی عملاً چهره هایی نظیر سریع القلم و … خارج از رسانه های مسلط در حال گفتگو با مردم «نیستند». نمونه هایی نظیر دکتر رنانی، دکتر فاضلی و… که مستقل از رسانه های مسلط باشند وجود ندارند و عملاً در آمریکا چهره هایی که با بدنه جامعه تکلم دارند «ذیل رسانه های بزرگ» تعریف شده اند.
۴- برای مثال مقایسه رضا امیرخانی در تهران با موراکامی در توکیو محل تأمل است. رمانها و داستان های موراکامی در ژاپن به شکل وسیع خوانده می شود. ولی موراکامی در هیچ حوزه دیگری غیر از رمان با مردم ارتباط ندارد. حال آنکه «خوانده شدن» و دیده شدن امیرخانی در نسل جوان ایرانی فراتر از “رمانِ صرف” است.
۵- به رغم اینکه گفته می شود ایرانیان اهل مطالعه نیستند ولی هم در ژاپن و هم در آمریکا بسیار به ندرت با دانشجویی مواجه شدم که علاقمند به «مطالعه جنبی» مباحث توسعه ای، اجتماعی، فرهنگی باشد. هیچ نشانی از این قبیل علاقمندیها در میان حدود دو هزار دانشجوی آمریکایی که تا کنون داشته ام ندیده ام، حال آنکه چهار ترم در دانشگاه علوم و تحقیقات تدریس کردم و شاهدم که بخش زیادی از دانشجویانم دائماً محتوای مرتبط با توسعه ایران را در شبکه ها دنبال می کنند.
۶- یکی از دلایل این امر احتمالاً ناشی از زوال جایگاه صداوسیما و چند دهه فقدان رسانه خصوصی و مرجعیت رسانهای است. خصیصه و نشانی از تحول اجتماعی در جامعهای که سخنگو پیدا کرده است.
«فرد به مثابه رسانه» امکان ویژه دنیای امروز است. به تعبیر دکتر صیدی، این رسانه جدید/مدرن «فقط» دو چیز نیاز دارد: یک موبایل و قدری دغدغه!