اینکه همه نهادهای انتخابی به اقلیت فروکاسته شده اند، محصول همین چرخه ی معیوب است و تضمینی برای توقف این روند وجود ندارد. تسلسل قدرت گرفتن اقلیت در سه انتخابات پی در پی، نهال کم جان مردمسالاری را در نقطه ی عطفی بحرانی قرار داده و متاسفانه می تواند به رویه ی سیاسی خوشایند قدرت تبدیل شده و نمونه های چهارم و پنجم و بعدی را به دنبال داشته باشد. چنان که برخی تئوری پردازان جریان حاکم، رای چند درصدی برای تهران را هم یک موفقیت می دانند، چرا که در ناصیه و نگرش آنان اکثریت مردم مفهومی ندارد و صرفا در انتخاباتی برنده خواهند بود که اکثریت نماینده و مشارکتی نداشته باشند و اساسا صندوق رای را با صندوق قرض الحسنه ی سیاسی به دوستانشان اشتباه گرفته اند. اما، احتمال دیگر آن است که با تدابیر و هشدارهای جمعی نخبگان و روشن شدن نتایج این گونه انتخابات و پژواک داخلی و جهانی آن، تصمیم سازان راهبردی کشور بالاخره، به این نتیجه برسند که مرگ نهاد انتخابات، نه تنها مصلحت کشور که مصلحت هیچکس و حتی کارنامه ی خود ایشان نیز نیست. امیر کلام فرمود:« ای مردم! شما را از دنیا و فریفتگی به آن هشدار می دهم؛ که دنیا به زودی از دستتان برود آنسان که از دست پیشینیان شما برفت». بالاخره، ناپایداری قدرت و دست به دست شدن کرسی ها، سنتی قطعی است و آنها که می روند در معرض نقدی بی رحمانه قرار خواهند گرفت. همه شاهد هستیم که با گذشتگان با همه عظمت ها و آورده هایشان این روزها قلم های نقد چه می کند؟ علاوه، تکرار این گونه انتخابات، دیگر امضای اکثریت ملت را به دنبال نخواهد داشت و از آن رفراندومی برای اعتراض ساخته خواهد شد و پیامدهای آن صرفا متوجه اکثریت نیست، که هر گونه حکمرانی را همچنین برای اقلیت، بی فرجام و دچار اختلال خواهد کرد و اقلیت نیز بازنده خواهد بود.
کمتر از دو سال دیگر آزمون انتخابات ریاست جمهوری است. گرچه، امید چندانی با توجه به احتمال رادیکال تر شدن فضای حاکمیت در پی انتخابات جاری وجود ندارد، اما، عاقله ی حاکمیت با رویکردی استراتژیک می تواند با تحول در عناصر شکل دهنده و تصمیم ساز نهاد انتخابات، و با فراهم ساختن زمینه های گفت و گوی ملی و گشودن فضای رسانه ای و رفع حصر و آزادی زندانیان سیاسی، و با اعتماد سازی، راه های حضور نمایندگان واقعی و تمام قد طیف های مختلف فکری و سیاسی جامعه را در صحنه ی انتخابات فراهم سازد و انتخابات را به منزلت واقعی خود بازگرداند، تا شاید بار دیگر اکثریت مردم و نخبگان و جریانات اصیل سیاسی، صندوق رای را محل موازنه ی مطالبات و مسیر تغییر و تثبیت بدانند. گرچه، اگر مردمی از صندوق رای رویگردان شدند، و اعتماد خود را به هدف و تاثیر انتخابات از دست دادند، بازگرداندن آنان آسان نخواهد بود. تهران شاهدی بر این مدعاست.
انتخابات از مظاهر تمدن امروز است و انتخابات حداقلی، مجلس اقلیت، ریاست جمهوری اقلیت، شورای اقلیت و خبرگان اقلیت، بیش از هر چیز نشان مردودی حاکمیت است. این به کف نشستن کشتی تدبیر و سیاست و افول مردمسالاری آن هم در دوران انقلابی است که پیشگامان آن فدائیان آزادی و مردم سالاری بوده اند و انتخابات از جمله فلسفه ی اسلام سیاسی آن بوده است.
خروجی انتخابات اخیر، حداقل های مد نظر برگزار کنندگان را نیز تامین نخواهد کرد و بزودی مصائب آن آشکار خواهد شد. فلسفه ی هیچ انتخاباتی در جهان، حاکمیت اقلیت بر اکثریت نیست. بسیاری، دیگر امیدی به تمکین اکثریت از سوی حاکمیت ندارند و نشانه ای بر آن نمی بینند. گویی که افیونی مخدر تر از قدرت نیست و بعید است حجاب قدرت، گوش شنوایی برای پیام اکثریت باز بگذارد و الا چگونه می شود سه انتخاب پی در پی چشمی را بیدار و گوشی را شنوا نکند. اما، کسانی چون نگارنده، هنوز کورسوی امیدی را در دل زنده نگاه داشته اند. نمی شود آن همه خون های مظلومی که برای استقلال و آزادی و جمهوری و دیانت این کشور نثار شد، و آن همه دغدغه ی مردم و امام عظیم الشان (ره) و رهبران آزاد اندیش نسل نخست در برافراشتن پرچم جمهوریت، چنین نحیف و کم فرجام، و در اسارت تنگ نظری ها، خودخواهی ها و تندروی ها بماند.
آیا حاکمیت، تضعیف قدرت ملی و انصراف هشدار دهنده ی مردم به ویژه نسل جدید از انتخابات را نقطه ی عطف اصلاح نهادهای انتصابی، بازگشت نهادهای انتخابی به اراده ی مردم و فرصت انتخابات ریاست جمهوری آتی را جبران مافات قرار خواهد داد؟ یا به عادت مالوف، آخرین رگه های امید به نهاد انتخابات برای توافق ملی را قطع خواهد کرد و ایران را از یک فرصت تاریخی دیگر محروم ساخته و خود را در برابر رفراندومی دیگر و فراتر از آن، بیگانگی فزاینده ی ملی با حاکمیت قرار خواهد داد؟