• امروز : جمعه - ۱۴ اردیبهشت - ۱۴۰۳
  • برابر با : Friday - 3 May - 2024
1

نقد و بررسی شعر «سیروس رادمنش»؛ جانب جادو

  • کد خبر : 5425
  • ۱۵ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۷:۵۲
نقد و بررسی شعر «سیروس رادمنش»؛ جانب جادو

شعری که قائمه های قوام آن بر قواعد غیر مرسوم بنا شده باشد؛ در برابر هژمونی زبان تثبیت شده طغیان می کند و شورشی است در برابر دیکتاتوری زبان. شعری که ناظر به نفی قواعد اداری و دستوری زبان است و با بی اعتنایی به قراردادهای متداول دستور زبان، به تقطیع مفصل بندی امر تثبیت […]

شعری که قائمه های قوام آن بر قواعد غیر مرسوم بنا شده باشد؛ در برابر هژمونی زبان تثبیت شده طغیان می کند و شورشی است در برابر دیکتاتوری زبان. شعری که ناظر به نفی قواعد اداری و دستوری زبان است و با بی اعتنایی به قراردادهای متداول دستور زبان، به تقطیع مفصل بندی امر تثبیت شده و نظم مستقر در حوزه زبان قراردادی و مقرر می پردازد.

در منطق غیر قراردادی زبان شعر غیر رسمی، شعر، احیا کننده زبان و برسازنده عناصر زبانی شعر است. هماوردی شعر و زبان در این کنش غیر متداول، به تداوم‌ حیات زبان منتهی شده و قوام زبان به تغییر فرهنگ و تجلی فرهنگ نوین، در بستر زمان منجر خواهد شد.  نوآوری در ساحت زبان و شعر، به روزآمدی فرهنگ و تداوم کارکردها و ظرفیتهای مستور فرهنگ منجر شده و بازدارنده و جلوگیری کننده از استیلای فرهنگ نامانوس و ناهمگن خواهد بود.

در این کارزار فکری و فرهنگی، شعر مهم ترین عنصر برسازنده فرهنگ و زبان است و به تعبیر ویکتور شکلوفسکی: ((برجستگی است که در زبان رخ می دهد.))

با چنین منطق مرکزی و افقی می توان شعر را مهم ترین عنصر در حفظِ حافظهِ فرهنگِ زبانیِ اقوام دانست که به ترسیم غایت فکری و تداوم نظام اندیشگانی توده های عام و طبقه الیت و ممتاز، منجر شده و زوال ناپذیری ارکان فرهنگ را متضمنِ تاثیر وجودی و شهودی خود خواهد کرد.

درک‌ اصیل چنین وضعیتی نه تنها نابهنگام جلو نمی کند بلکه نسبت خود را در بینامتنیتی زبانی، فکری و فرهنگی با سایر ارکانِ زبانی پیشینِ فرهنگ، حفظ و موجبات تداوم و تداول آن را فراهم می سازد.

مصداق حفظ چنین پیوند اصیلی را می توان در نظام فکری و دستگاه زبانی نیما یوشیج شاهد بود که در دوران جنینی شعر نو، به استمرار فعلی مدرن از زبان و ادبیات فارسی و درک ضرورتِ محافظت از حافطه فرهنگِ زبانی قومِ ایرانی اقدام کرد.

شعر مدرن فارسی، آنچنان که نیما معتقد بود در محور در زمانی، به شعر پیشانیمانی وفادار است و فاقد هر گونه گسستگی از ماهیت شعر و گسیختگی در ارکان اپیستمولوژیک (معرفت شناسی) شعر فارسی است. نیما یوشیج بر این باور بود که:((هیچ امری محصول خودش به تنهایی نیست، بلکه محصول خود با دیگران است)) و نظام اندیشگانی او در ادبیات، ناظر وضعیتی است که در آن به سویه های ویژه ای از زبان و کارکردهای بلاغی زبان در متن، تغییر در ساختار شعر به واسطه اهمیت و در هم ربختگی ارتباط عمودی و پرهیز از تکثر تک گفتمانی با غلبه بر کنش ابرصداها و توجه به خرده صداها، سهم خواهی برای تاثیر نقش و موقف کنش های اجتماعی و تفضُل به خاستگاههای تقویمی توده ها، تمایل ویژه به فرم شعر و برهم ریختگی نظام دستوری و هژمونیک زبان، بهره گیری از بلاغت و روایت، احیاء و استمرار روحیه انقلابی گری و توجه به انسان و خاستگاههای مادی و معنوی انسانی است که در ازدحام نفوس و غلبه رستاخیز تکنولوژیکی در حال از دست دادن نسبت خود با هویتِ جمعیِ قومِ ایرانی می باشد.

نیما آنجا که در هستی شناسی و منطق آنتولوژیک زیستِ بشرِ ایرانی دچار دگرگونی در منظر است به مطالعه و معاینه وجود و روابط مدرن موجود انسان با هستی پرداخته و عنایت ویژه خود را به تجلی کارکردهای صوری و روبنایی این هستی بدیع در شعر معطوف داشته و این هستی دیگرگونه را در دگرگونی فرمِ شعر و برهم ریختگی ریختار و کارکردهای صوری شعر میداند.

تغییر در صورت وجود، به استحاله فرم و تطور در روابط بین اجزا و عناصر زبان منجر و باعث تحول و تغییر در شعر مدرن فارسی شد؛ بطوری که از دل این خاکستر سوزاننده، ققنوس ها یکی پس از دیگری سربرآوردند و از هوشنگ ایرانی تا سیروس رادمنش و از رادمنش تا تپنده ترین لحظه ظهورِ متفاوتِ زبان، به اصیل ترین شکل، متجلی کننده غایتِ شعرِ نیمایی بودند که خود را به رودخانه ای تشبیه می کرد که از هر کجایش می توان آب برداشت.

تقلیل خاستگاه نیما از تغییر در صورت شعر، آنهم به کوتاه و بلند کردن مصاریع و یا درهم ریختگی ریختار شعر فارسی و حتی شناور شدن قافیه، انحراف از منطق محوری هستی شناسی شعر نیما است.

به ناگزیر، در تطور و تقطیر سیر تاریخی و ساختاری شعر مدرن فارسی، التزام به تغییر در هستی شعر به معانی نوبنیاد، از ضروریات بقا و روزآمدی آن است.

شعر در معنای نوین خود، هجوم سازمان یافته یا شورش نظام مند به زبان روزمره است و در این ستیهندگی و هجوم برافکننده در پی کشف افق های مستور زبان و کسب تجربت در حوزه زبان و ظرفیتهای بلاغی آن است. مغاکی که کنشی در برابر سبک ها،موج ها و روشهای بهنجار است و ضمان بقای خود را در عدول و انحراف از قراردادانگاری در حوزه زبان میداند.

از بین جریانهای سیال و مستور در نظام معرفتی که نیما برسازنده آن بود؛ شعری که ملتزم به متن و کارکردهای زبانی و کشف سویه های غریب زبان و تجربه اندوزی در ساحت زبان شعر و متن است؛ توانست استعلای قوای اداراکی و اپیستمولوژیک مخاطب شعر را بعنوان تعهد به هویت زبان فارسی در منظر داشته و از بین جریانهای سربرافراشته از موج نوی شعر فارسی، موج ناب سرایان و بویژه سیروس رادمنش با اقتباس منظری حکمی، که برخاسته از نگاه بومی و همتافتی آن با ایجاز حکیمانه و منطفی منتزع است؛ توانست به کشف روابط تجریدی میان اشیا و عناصر پیرامون دست زده و با تکیه بر گریز از تعهد مالوف در زبان و فردگرایی، کم­ توجهی به عناصر اندیشگانی و محتوایی‌ محض، اقلیم‌گرایی، گریز از وزن و گرایش به زبان نثر، آشنایی­ زدایی، هنجارگریزی در نحو زبان، تأکید بر تقطیع ویژه، تصویرگرایی و کشف روابط تازه و تجریدی میان اشیا، بهره‌گیری از زبانی عاطفی و گاه مبهم، توجه به فرم و شکل بیان، ایجاز و بسامد سرشار واژگان اقلیمی و عناصر طبیعت بومی و توجه ویژه به انرژی عظیم فولکولریسم در شعر، از افق دیگری به معماری عبارت و مهندسی لفظ و بسط روابط میان اجزا و عناصر تشکیل دهنده فرم و ساخنار در شعر مدرن نظر افکند.

در بین جریانهای پسانیمایی شعر، موج ناب و بویژه شعر سیروس رادمنش که حتی در دوران نوزایی خود کاملا بالغ به نظر می آید؛ ترجمان تبدیل شعر به تمامیتِ حضور زبان، بعنوان کلیت فرهنگ و هویت است.

آگاهی منبعث از هویت را برتر از حقیقت دانستن، بن افکندن فلسفه رادمنش در شعری است که امکان بین الاذهان بودگی را در ترسیم رموز بکر آگاهی متصور است. فراروی از فرم محض و همتافتی مجرد تصویر با جغرافیایی از معانی الفاظ که نسبت هنر با مفهوم هویت را سامان دهی می کنند؛ در شعر سیروس رادمنش فراتر از فراخور کارکردهای بصری، مفهومی و فرهنگی متداول و معمول عمل کرده و به دستگاهی فرارونده و استعلایی مبدل گشته است.

تقلیل چنین وضعیتی به عناصر شعر موج ناب، تنها می تواند به کالبدشکافی موقعیت وضعی و قراردادی در شعر منتهی شود و چشم اندازهای فراشعر را از خوانشگر مجرب، سلب و در غایت امر امکانات تاویل شعر رادمنش را عقیم خواهد ساخت.

لاجرم می بایست در شعر سیروس رادمنش به مداقه در وضعیتی پرداخت که شعر، سعی در فراروی از وضعیت و امکانات صرف لفظ و کلام دارد و فراچنگ آورنده مغاک و موقعیتی از هویت و معناست که می تواند برسازنده فرهنگی باشد که اگر چه ریشه در حافظهِ فرهنگِ زبانی قومِ ایرانی دارد و نسبت خود را با دستگاهِ عظیمِ ادراکی بشرِ ایرانی منقطع نساخته اما منظری فرارونده و فراگیر را فراتر از مرزهای تقویمی و جغرافیایی جستجو می کند. این موقعیت، بر پاکننده قائمهای مدرن هویتِ حکمی بشرِ ایرانی است که درک و حفظ نسبت فراتاریخی شعر فارسی در آن مشهود است.

((بخواب

بخواب

رفته جه داند تابوت بر شانه کیست))

 

کاشفی که اینچنین به مغاکِ ابدیت تاخته باشد؛ فراتر از شعر گام برداشته است. سخن از موقفی است که در آن بسامد واژگانی، هندسه کلام، فرم و ساختار به تمامی در خدمت حکمت و هویت منبعث از آگاهی فردی و جمعی قرار می گیرند.

در شعر سیروس رادمنش، جادویی انکار ناپذیر، روابط عادی و قابل لمس میان اشیا، تصاویر، الفاظ و نسبتهای عینی را از تعاریف کاربردی خارج ساخته و به آزادسازی نیروهای نهفته در وضعیتهای خلق شده توسط زبان منجر می شود. عملیات رها سازی انرژی‌های ادراکی و ذهنی شعرش در سازه های سورئالیستی و ایماژیک، این امکان را پدید می آورد تا هویت قومی و خرده باورهای ایلی به شکل تشدید یافته ای به ذات زبان و فرهنگ‌ کلان تزریق شوند. این امکان در خلسه و چیرگی ضمیرِ ناخوداگاه فردی شاعر بر خودآگاه جمعی رخ داده و امکان دگردیسی را فراهم می سازد که من از آن به رستاخیز هویت قومی نام می برم.

شعر سیروس رادمنش، قلمرو سحر  است و جادوی نابی که از پس اشتغال به لفظ رخ می دهد . ادراک نامانوس و ناآشنای او از هستی و طبیعت اشیا موجب می شود تا روح حاکم بر اشعارش صورتی از امر فراواقعیت را به خود گرفته و تصاویر و ترکیبات و استعاره هایش صورتی از انتزاع به امر وهمی و کیهانی را با خود به همراه داشته باشند. اساس این اشراقِ نابهنگام در شعر رادمنش، ناگهان و دفعتا به موضوع پرداختن و سریع از آن فاصله گرفتن  است .اشراقی که شاعر هم از وقوع آن، گاه حیرتزده است.

تقلیل سورئالیسم به ساختار ترکیبات دست ساز در شعر رادمنش، توجه ما  به اتمسفر مخیل و مفاهیم خیالی و حیرت آوری که مدام در حال سورئالیته کردن هستی و هویت قومی شاعر است را به یکسو می نهد. از اعماق عاصی درون تا ادراک وهم انگیز و توهم آلود صورتهای خیالی شاعر که از درک ستیهنده او از روابط غیر متعارف با اشیاء و الفاظ بر می آید این امکان را به شعر رادمنش می دهد تا با تصورِ عریانِ حقیقتی نامتداول در شعرش، بعنوان عنصری برسازنده مواجه باشم.

هر چند به گونه ای باد برده

آموخته بودم زین پس

ستاره مرده یس ست سنگ

تنیده با عاج های خسته اش

اما به یاد می آورم

زلفی را که بوی فراوان خاک با خود داشت.

زلفی که بوی فراوانِ خاک را با خود دارد و یا خاکی که بوی فراوانِ زلف را در خود پنهان می کند؛ وحشتِ مصورِ وهم انگیزِ موهومی است که از رازی ساحر پرده برمیدارد. صورتی کیهانی ساختن از خرده فرهنگ قومی، که توسع متن را تا مرز حکمت سورئالیسم پیش می راند و تصویری عجیب سازی شده را به متن وارد می کند.

این حکمت، چه برخاسته از میترائیسم باشد و یا ریشه در زیست دردمندانه انسانِ جنوب داشته باشد؛ تخلیط بیداری و رویاست.

بیانِ نظری شناختِ تجربی از روابط تجریدی میان اشیا و عناصر پیرامون  به شکل گیری سورئالیسمی شگرف در شعر رادمنش منجر می شود که از تلفیق فرهنگ بومی با سویه های سحرانگیز هویتِ قومی شاعر نشات می گیرد. هویتی که سرشار از حماسه ها، مغازلات، الفاظ و عبارات، روایتها، داستانها،افسانه ها، اسطوره ها، فولکلوریسم و حفط نسبت آنها با روحِ جمعی هویتِ قومی از یک سو و مستغرق بود در هستی و طبیعت بکری است که پیش از ابتلاء به تمدن تکنیکی بشر منتشر  و طی هزاران سال توانسته است هویت خود را به عنوان زبانی استقلال یافته به تثبیت برساند.

بر خلاف سورئالیستها که منکر عقل  انتقادی در هنر بودند؛ حتی آنجا که ذهنِ نقاد، پرهیزکار و تذکار دهنده رادمنش از موضعی به ظاهر فایق و دانای کل به شعر غلبه می کند باز هم به سبب فضای کلانِ فراواقع گرای حاکم بر روح بیانِ حکمی و ضمیرناخوداگاهش، با حکمت‌کیهانی  در مواجه هستیم. این منطق حکمی و منتزع، در ژرف ساخت زبان شعر، اسباب عدول و انحراف از پند و اندرز را مهیا ساخته تا شعر بر بستر صورتهای خیالی و وهم انگیز به جنبش درآید و نسبت خود را در همتافتی با واقعیت برتر حکیمانه ابقا کند. این رازورزی هوشمندانه آنچنان حاذق رفتار می کند که منتقدِ اتهام فقدان تعهد انسانی‌ در شعر رادمنش  بوده و برپاکننده قائمه های نظام اخلاقی متعهدانه است که نسبت شعر او را به شعر متعهد اخلاقی/انسانی بر می سازد.

((این دل چه می تپد

به گشت های بی مدار تن

که یکی قبله

نیابد!؟))

و یا در نمونه ای دیگر شاعرچنین حکیم است که می گوید:

((بی لب نمی رود

پشتی که می کشد

غمنامه گیاه را…))

و در نمونه ای دیگر:

((تنها آنکه غرقه آبها گشته است

می داند بهار

در کدام ریشه پنهانست))

و باز هم این حکمتِ توسع یافته در شعرش استمرار می یابد آنجا که می سراید:

((غربت دریای مرا

تنها

سپیده ی منتظر می داند و

درخت بی آواز

که حق را

لب خاموش

شیواتر می گوید))

و باز هم در نمونه ای دیگر از بسیار نمونه های حکمی رادمنش:

((تیره خواهند گشت

آنان که آب مرده می نوشند

صبحی تلخ ندیده اند

سایه بر گام هاشان نیفتاده

از بوی کودک می گریزند))

 

مفصل بندی ساختاری عناصر، اجزا و ترکیبات اشعارِ سیروس رادمنش، این وهن را به دنبال دارد که شعر در سایه خودآگاهی مفرطِ شاعر، سروده شده و نداشتن منطق پریشان نویسی، نسبت شاعر را با امر ناخودآگاه، منقطع و عقیم ساخته است.

استحکام مهندسی شعر در ارتباط عمودی بسیاری از اشعار رادمنش، می تواند به بسط دامنه واقع گرایی و پذیرش خودآگاه نویسی در مواجه با شعر او منجر شده و مخاطب را با خطر جدی مغلطه سازی از دستگاه زبانی شعر او مواجه کرده و نظریه شعر سورئالیسم در اشعار موج نابی رادمنش را دچار تردید و چالش کند. این گمان، تنها در پرتو بی تفضلی به مقوله خودکار نویسی و تبدیل واقعیت مصنوع به انتزاعِ مجرد و تبدیل عالم تجرید به واقعیتی نوبنیاد در کار سورئالیستها است که جلو می کند.

ساختار ارگانیک و بهم پیوسته اجزای لفظی و زبانی شعر سیروس رادمنش، محصول مستمر تجربه شهودی و اتوماتیسم روحی، در ضمیر ناخودآگاهی است که در مغاکِ بین تمدن تکنولوژیکی و معرفت سنتی به استحاله شعورِ حکمت در آمده و  ریختاری رازآمیز و کیهانی به خود گرفته است. این تناقضِ اصیل، مولد خردآگاهی در شعر رادمنش است.

نهان بینی حکیمانه سیروس رادمنش، مولد فضای خلاقه ای در شعر اوست که به هر عنصری، چشم اندازی شاعرانه می بخشد. در شعاع پرتو حکمت است که شاعر با بهره کشی از زبانی غیر رسمی و نامعمول، به استحاله طبیعی ترین وضعیتها و عمومی ترین رفتارها پرداخته و به ماشین محرکه زبان، هویتی منفرد بخشیده و فردیتِ خود و شعرش را امکان پذیر می کند.

حتی در بین شاعران متحد آل موج ناب و زیست طبیعی مشترکشان در جغرافیای سرزمینی واحدی، شعر رادمنش با تشخصی منحصر به فرد که نشات گرفته از تفاوت در جغرافیای معنوی و فکری و نظام اندیشگانی اوست در مواجه هستیم.

این تشخصِ دیکتهِ درونی رادمنش، در ورای منطق سورئالیستی شعر موج ناب، ایجاز در بیان، عدول و انحراف از نرم طبیعی زبان، شکستن ارتباط عمودی، توجه به خرده فرهنگ، تزریق عناصر اقلیمی و اذن ورود به عناصر اساطیری که تا حدودی وضعیت مشترک حافظه فرهنگِ زبانی موجِ ناب است قرار دارد.

فردیت شعر سیروس رادمنش در به استخدام درآوردن تمام عناصر سازنده موج ناب، آنهم در خدمت حکمتی است که ویژه تعمق و تفکر استمراری او در حافظه فرهنگِ زبانی قومِ ایرانی است. همان حکمتی که او از آن به ((هویت)) نام می برد.

یه گفته لوئی آراگون:(( نسبت دادن مفهومی خیالی و حیرت آور به اشیا و موضوعات، کرداری فلسفی است.)) در فهم نخست این تحول، می بایست بر این بنیان استوار بود که لازمه این منطق، جادوئی سرشار است که روابط عادی میان کلمات و تصایر را از آبستن مفاهیم روزمره و در دسترس، خارج ساخته و رنگ عمومیت و تکریر را از هستی اشیاء و پدیده ها می زداید.

آنچنان که کلود استو، باور داشت: ((طبیعی ترین کردار این است که در امور روزانه و در مسائل عادی، امر شگفت را دید و غرائب و فوق طبیعی را به اموری آشنا و در دسترس تبدیل کرد.))

انسان با امر عادی شده به وجد نخواهد آمد و هر ساختاری تا گسسته نشود و با طبیعت متضاد خویش در نیامیزد از مجذوبیت بهره ای نخواهد برد.

زیباشناسی شعر رادمنش بر منطقی خیال انگیز، موهومی و تضادبرانگیزی استوار است که در آن امور آشنا به مدد نفوذی کیهانی و رازورزانه، غریب می نماید و امور ناایستا و وهم انگیز، از استحاله خیالگونه به عناصری قابل فهم و پدیده هائی مُدرک تبدیل می شود. ناتوانی در فهم این نظام اندیشگانی، خصوصا در دستگاه زبانی رادمنش، می تواند برای سرسری خوانان، شعر او را به هیولائی غیر قابل استعمال بدل کند.

مهم ترین دلیل‌ دیریاب بودن شعر موج ناب و بویژه اشعار سیروس رادمنش، ناتوانی مخاطب منفعل در کالبدشکافی بین واقعیت ملموس و رویای مستور، خودآگاه و ناخودآگاه، حقیقت و مجاز و بازی طنزآمیزی است که اگر چه تجلی حکمتِ شرقی می باشد؛ اما در بین عناصر برسازنده چنین مغاکی رخ می دهد.

به تعبیر نیچه: ((امور همگانی فاقد ارزش هستند)) و غیر عمومی بودن شعر رادمنش، در سنجش، ارزیابی و داوری خردِ آگاه خوانشگرِ فعال، از فیگوراتیوی منحصر و متشخص برخوردار است و سرچشمه تشخص و فردیت در کار ادبی و حکمی اوست.

لینک کوتاه : https://roozankhabar.ir/?p=5425
  • نویسنده : محمدجانبازان

برچسب ها

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

برچسب ها
آنتونیو گوترش، سازمان ملل، نیویورک اجتماعی اربعین، عراق، ایران، زائران ارمنستان، جمهوری آذربایجان، درگیری نظامی اصول گرایان، اصلاح طلبان، انتخابات، احزاب افغانستان،مهاجران،افغان،هیرمند،طالبان اقتصاد انتخابات،اصولگرا،مهندسی،خالص،سازی ایران ایران، آمریکا، برجام ایران، آمریکا، برجام، مذاکرات وین، روسیه، میخائیل اولیانوف ایران، روسیه، برجام، مذاکرات وین بازار مسکن، بازار خودرو، رکود اقتصادی، رونق اقتصادی برجام، ایران، آمریکا، اروپا برجام، مذاکرات وین، رابرت مالی، احیای برجام تهران توافق، ایران، برجام، آمریکا تولید تیراندازی حسن یزدانی، دیوید تیلور، کشتی قهرمانی جهان حسن یزدانی، کشتی قهرمانی جهان، دیوید تیلر خبر خبری دانشگاه رئیسی رئیسی، بانک مرکزی، اقتصاد رهبر سیاسی سیل، خسارت، مدیریت بحران، بارندگی غزه،اسرائیل،حماس،فلسطین،الاقصی غزه،حماس،اسرائیل فرانکفورتر آلگماینه زایتونگ، روزنامه فرهنگ فرهنگی متروپل، آبادان، بحران اجتماعی مجلس محرم، عزاداری، ترافیک، تاسوعا و عاشوار مذهبی مهسا امینی، قالیباف، مجلس، گشت ارشاد مهسا امینی، پلیس تهران، گشت ارشاد مهسا امینی، گشت ارشاد، پلیس تهران ورزش وزیر صنعت کاخ باکینگهام، ملکه الیزایت، انگلستان، سلطنت گشت ارشاد، مهسا امینی، اعتراضات